پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

 

این روزهای اخیر بیشتر از هر زمان دیگه سردردهای قدیمی به سراغم میاد. انگار دلش برام تنگ شده . انگار اومده مهمونی

از اون مهمونایی که میرن یه جایی دیگه دلشون نمی خواد که پاشن برن ، به قول قدیمی ها کنگر خورده و لنگر انداخته .

قبل ترها رفیق جینگم بود همیشه همراهم بود، یه تایمی از پیشم رفت. وای که چه خوب بود وقتی نبود.  ولی الان مدتیه برگشته

 

انگار بازم میخواد مثل یه جیرجیرک که به تنه درخت می چسبه و ازش جدا نمیشه بهم بچسبه و پیشم بمونه و با جیرجیر

کردناش مغزمو بخوره . امروز هم از اون روزا بود. جیرجیرک شیطون از صبح برام نقشه کشیده بود ، یک کش و دور

سرم بسته بود و تا چشمم باز شد اون کش رو رها کرد و درد پیچید توی سرم. آخ که چه دردی. حتی وقتی توی راه

 

که داشتم می رفتم سرکار، همچنان داشت برای خودش میخوند و به اینکه داره با این کارش منو آزار میده اهمیت نمی داد.

 رو کردم به بچه که ساکت کنار دستم نشسته بود، بهش گفتم یعنی تو نمی خواهی کاری کنی ؟ نگاهم کرد و گفت ، آخه تو

بداخلاقی چی کار کنم . گفتم خب یه کاری کن خوش اخلاق بشم ، نمی بینی این جیرجیرک فسقلی چه طوری حالمو بد کرده

 

یهو از روی صندلی بلند شد و آویزون گردنم شد. گفتم چه کار میکنی بچه جان، الان تصادف میکنیم .گفت خب میخواستم

حواستو پرت کنم که دیگه صداشو نشنوی. گفتم اینطوری که دوتامونو به کشتن میدی. دوباره برگشت سرجاش   

و سرشو پایین انداخت . بهش گفتم قهر نکن دیگه اخه کارت خطرناک بود.

رسیدم شرکت از ماشین پیاده شدم. اونقدر غرق در افکارم بودم که فراموش کردم....  چیو ؟؟؟؟

 

وای بچه رو گذاشتم توی ماشین و در و روش قفل کردم . الان یادم افتاد، از جام پریدم، بعدش گفتم ، چرا هول میکنی

مگه میشه اون نیم وجبی و جایی زندونی کرد . از عمد از صبح نیومده سراغم و گرنه اون زرنگتر از این حرفاست

که توی ماشین بمونه. باهام قهر کرده حالا عصری موقع رفتن می خوام ببرمش بیرون یه کم هوا بخوره تا باهام آشتی کنه

 

. نزدیکای غروب اسمون قشنگ می شه و اون خیلی دوست داره که زیر نور نارنجی افتاب بپر بپر کنه .

برای اینکه از دلش در میارم براش پاستیل هم میخرم. وقتی اون بخنده دلم شاد می شه حتی وقتی که سر درد داشته باشم.

این روزا بهش توجه نکردم حق داره بچه قهر کنه

 پس پیش به سوی بازی در غروب افتاب با خوردن پاستیل. امیدوارم کارساز باشه .

 

 


برچسب‌ها: میگرنجیرجیرک درخت پاستیل
[ سه شنبه 29 مهر 1399 ] [ ] [ پری ها ]

شاید سالها بعد وقتی ببینمت تو را نشناسم ،شاید سالها بعد که مرا ببینی مرا نشناسی . شاید سالها بعد که از کنار هم گذشتیم فقط حس آشنایی قدیمی بینمان باشد ولی دلیل 

آشنایی مشخص نیست. شاید سالها بعد که بوی عطرت را استشمام کردم انگار از یک دنیای دیگر آمده ام که این بوی قدیمی برایم یادآور خاطراتی باشد که به یادشان نمی آورم

شاید تو پسر کشاورزی بودی که هر روز گندمها را درو می کرد و همیشه بوی گندم می داد و من دختر فرش بافی که رنگ به رنگ نخ در تار و پود گذاشته و بافته ام. 

شاید تو درخت سروی بودی در کنار نهری ، شاید من نهری بودم که پای سروی بلند روان بودم . 

شاید تو دشتی بودی پر از گلهای زیبا ، شاید من تک درختی تنها در میان دشتی پر از گل بودم .

شاید من پرنده ای بودم که در بالاترین شاخه درختی لانه داشتم، شاید تو درختی بودی که لانه پرنده ای در بلندترین شاخه اش داشت.

شاید من آسمان آبی بودم ، شاید تو تکه ابری بودی در آسمان آبی.

شاید سالها بعد وقتی همدیگر را ببینیم حس آشنایی قدیمی بینمان باشد...


برچسب‌ها: آشنا گندم فرش آسمان گل درخت پرنده
[ شنبه 22 شهريور 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام دختران زیبا 

امروز که داشتم از شرکت بر میگشتم خونه،  از کنار یه زمینی که چند تا درخت داشت، رد شدم .توی این فصل سال پر از علفهای سبز و لاله های قرمز و گلهای ریز زرد و قشنگی میشه، اونقدر زیبا که وقتی داری رد میشی ناخودآگاه سرت بر می گرده سمتش و حرکت باد و توی علفهایی که به شکل گندم هستن می تونی ببینی .حس می کنی انگار یه ادم نامرئی که دستهای بلندی داره  علفها رو  به چپ و راست حرکت می ده .

بین اون حجمه سبز روشن و براق که به اطراف موج میخورن گلهای زیبا از دور مثل نقطه های قرمز و زرد و سفید چشماتو نوازش میدن. لاله های قرمز با اون جثه های کوچیکشون بهت لبخند می زنند و تو رو به سمت خودشون صدا میکنن. 

وقتی کنار زمین می ایستی و محو تماشای طبیعت زیباش میشی گذر زمان و حس نمیکنی و  اون موقع است که بچه بازیگوشی میشی که توی این موجهای سبز می دوه ، جیغ می زنه و با دستاش سر علفها رو نوازش میکنه، دولا می شه و به گلها نگاه میکنه و باهاشون حرف می زنه . بعدش دراز میکشه و به آسمون آبی بالای سرش نگاه میکنه و از توی اون پهنه آبی بلند پرنده ها رو می بینه که براش دست تکون میدن و اون هم با خوشحالی دستشو به سمتشون می بره ، انگار میخواد بگیرتشون.

خیلی وقت بود اون بچه رو اینقدر خوشحال ندیده بودم . یهو انگار کسی زد به پشتم ، برگشتم . زمان رو دیدم که داشت می رفت ، گفت نمیخواهی بری خونه ؟ بهش گفتم اخه تو چرا اینقدر مردم آزاری داشتم کیف میکردم .گفت تو مگه کار نداری ؟ مگه نمیخواهی بری خرید ؟  اگه همینجوری اینجا بایستی دیرت می شه پس اون بچه رو صدا کن و با خودت ببرش و گرنه باید تا غروب دنبالش بدویی .

حتی به کودک درونم رحم نکرد و نگذاشت تا بازی بکنه مجبور شدم بچه رو صدا کنم و بهش قول بدم یه روز دیگه میارمش تا حسابی بازی کنه . بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم خرید.

 


برچسب‌ها: کودک درون گل لاله درخت آسمان باد طبیعت
[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام نازنین های دل

توی خونه نشسته بودم و داشتم فکر میکردم ، که یهو دلم خواست، ای کاش یه پرنده بودم و به هر جا که دلم میخواست پر می کشیدم .اوج می گرفتم توی دل آسمون آبی و می رفتم بالا، از اون بالا که نگاه میکردم، درختها ، کوه ها ، دریاها ،کشتزارها و دشتها ، همه اش زیر پام بود. درختهای رنگ و وارنگی که از بینشون رودخونه های کوچیک پیچ و واپیچ تاب می خورن تا خودشونو به دریا برسونن. سایه امو توی آب می بینم ، میرم پائین. پام و به آب می زنم تا خنکی آب و حس کنم. پامو میکشم به سطح آب و صدای شکافتن آب توی گوشم می پیچیه ، چه گوش نوازه . بعدش اوج میگیرم از لای درختها به سمت نور می رم به سمت خورشید .صدای باد توی گوشم می پیچه انگار سرعتش بیشتر از منه . خودمو می سپرم به دستش ، باد منو می کشه بالا و بالا . تا جایی که می رم روی ابرها ، مثل سرزمین لوبیای سحر آمیز می مونه که جک پسر داستان وقتی از لوبیای سبز شده اش میره بالا به دنیای بالای ابرها میرسه . می تونم اونجا بایستم . خب پس قصرغولی که مرغ تخم طلا و چنگ سخنگو داره کجاست؟ ؟!!! اخه من توی رویا هستم  پس می تونم هم پرنده باشم و هم روی ابرها باشم ، هم دنبال قصر دنیای ابرها ،اصلا می تونم اینجا بمونم .

اما ... دلم میخواد برم پائین و خودم باشم . اینجا چه پرنده باشی چه خودت، تنهایی . آخه دلم تنگ می شه ... برای اونایی که دوستشون دارم .

 بین رفتن و نرفتن در کش و واکش بودم که صدای این آهنگ منو به خودم آورد.

  دلم تنگه پرتقاله من ، گل پر سبز قلبه زار من

من و ببخش از برای تو ، هر چه که بخواهی میارم

 اتل و متل ، نازنین دل ، زندگی خوب  و مهربونه

عطرو بوش همین ، غم و شادیه ، کوچیک و بزرگه مونه

آهای زمونه... آهای زمونه....  این گردونه تو کی داره می چرخونه ......

 

شبتون پرتقالی

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها: پرنده درخت دریا جنگل ابر لوبیای سحر آمیز باد پرتقال دل تنگی
[ یک شنبه 31 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 8041
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1